مولای من!
مولای من چه بگویم چه دارم که بگویم؟می دانم که همیشه باعث رنجش خاطرت هستم ،خودت بگو دراین شب ها چگونه به درگاه پاک اقدس اله ضجه بزنم وبرای فرجت دعا کنم.؟
ای عزیز ای آنکه برای گناهان امتت شرمگین می شوی !بگو چگونه بخوانمت در این شبهای رحمت ؟بگو چطور از سویدای دل بخوانمت ؟
مولا جان ره گم کرده ام ،وبیچاره ای بیش نیستم ،اگر تواز مهرت عاقم کنی چه کنم ؟به کدامین خانه پناهنده شوم؟چون فقط شما وخاندان پاکت را به بزرگی وکریم بودن می شناسم.
آقا جان شنیده ام پدر ما منتظران هستی نکند که از ما فرزندانت دلخور باشی !
آقای خوبیها شنیده ام این غیبت طولانی سینه ات را به درد آورده وسرگردانی خسته ات کرده!
می خواهم اگر لایق بدانی دراین شبها فقط برای تو دعاکنم
فقط برای خودت اشک بریزم فقط برای خودت…
میدانم اشکهایم به کارت نمی آید،آخر شما کجا واشکها ودعاهای گناه آلود من کجا؟
ولی برای تسلای خاطرم ودلخوش کردن خودم برایت دعا میکنم واشک میریزم وازمعبودم فرج شما را می خواهم.
(اللهمَّ عجّل لولیّک الفرج)